بغض هزارها درد مجال سخنم نمی دهد
ودیعه ام را به دست کسی می سپارم که از خودم شایسته تر است........
ملت ما مسخ می شود و غدیر ما می خشکد و برج های بلند افتخار در هجوم این غوغا و غارت بی دفاع مانده است.
بغض هزارها درد مجال سخنم نمی دهد و سرپرستی و تربیت همه این عزیزتر
از کودکانم را به تو می سپارم و تو را به خدا و ........ خود در انتظار هر
چه خدا بخواهد. »
« بخشی از واپسین سخنان دکتر شریعتی به استاد محمد رضا حکیمی »
جهان را ما آنچنان که واقعا هست نمی بینیم... جهان را ما آنچنان که واقعا هستیم می بینیم...