اشک

چه زبانی صادقتر وزلالتر و بی ریاتر از زبانی که کلماتش ، نه لفظ است ونه خط .
اشک است وهر عبارتش نامه ای ، ضجه ی دردی ،فریاد عاشقانه ی شوقی؟
مگر نه اشک
زیبا ترین شعر ،
و بی تابترین عشق
و گدازترین ایمان
و داغترین اشتیاق
و تب دار ترین احساس
و خالصانه ترین گفتن
و لطیف ترین دوست داشتن است .
که همه در کوره ی یک دل ، بهم امیخته وذوب شده اند
و قطره ای گرم شده اند نامش اشک .
اشک که میبارد و ناله که بر می اید
و گریه که اندک اندک در دل می رود
و ناگهان در گلو میگیرد و راه نفس را می بندد
و ناچار منفجر می شود این زبان صادق
و طبیعی شوق و اندوه و درد و عشق یک انسان است.